وقف حاج قاسم

وبگاه بصیرتی و مذهبی

روضه شهادت امام هادی صلوات الله و سلامه علیه

یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ، اَیُّهَا الْهادِى النَّقِىُ‏ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ،

یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ، یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا،

اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللَّهِ،

وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا،

یا وَجیهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ

یا رب از زهر جفا ؛ سوخت ز پا تا به سرم
شعله با ناله برآید همه دم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکّل به سرم
شبیه سرگذشت امام سجاد بوده. در کتاب اَلْإرْشاد فی مَعْرفةِ حُجَجِ الله عَلَی الْعِباد شیخ مفید نوشته: وقتی آقا رو از مدینه به سمت سامرا می آوردند،مثل امام سجاد که سه روز و سه شب پشت دروازه ی ساعات، آقارو نگه داشتند. امام هادی رو هم در یک خرابه ای  سه روز بیرون از شهر نگه داشتند. 
یه روزم وقتی آقا رو وارد بزم شراب کردند،نانجیب حرومزاده جام شراب به امام هادی تعارف کرد.
خواست تا بر منِ مظلوم دهد جام شراب
شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم
می خوام بگم آقا جانم! اما در هر دو روضه یه فرق بزرگ بین روضه ی شما و امام سجاد بود.درسته شمارو هم در خرابه جای دادند، اما دیگه ناموستون رو با دستای بسته وارد نکردند،جلو چشمت، ناموست رو با تازیانه نزدند،آقا شما رو هم وارد بزم شراب کردند اما جلو چشمت سر بابات رو داخل تشت نگذاشتند، با چوب خیزران بر لب و دندان بابا نزدند....*
در طول عمرم جز غصه و غم هرگز ندیدم
ویرانه دیدم زخم زبان و طعنه شنیدم
کربلایم سامراست بر لب من یا زهرا
نیمه شب بود و از غم خاطرم آزردند
بی عمامه مرا از خانه ام میبردند
الا لعنة الله علی القوم الظالمین


روضه فاطمیه

    "اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ"

    یا عَلِیُّ؛ اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَهِ؛

     

    ای علی!  تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و به هیچ کس اطّلاع نده. تو را به خدا می‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود می‌فرستم.

     

    شب که مردم مدینه خوابیدند نیمه های شب، امیرالمومنین خودش به تنهایی بدن زهراشو آورد توی حیاط، سنگین نبود... امام صادق فرمود: از بدن مادرم غیر از پوست و استخوان چیزی باقی نمونده بود .... حسن جان حسین جان آب را بیاورید مادرتون وصیت کرد تا بدنشو از زیر پیراهن غسل بدم ... چه وصیت با محبتی  ... آخه مادر نمی خواست چشم علی و اولادش به کبودی بدن بیفته.... به کبودی پهلوش بیفته...

     

    نیـمـه شــب، تـابـــوت را بـرداشـتـنــد

    بـــار غــــم بـر شــانـــه هـا بگذاشتنــد

     

    هـفـت تــن، دنـبــال یـک پیکــر روان

    وز پـِـی آن هـفــت تـن، هفـت آسمــان

     

    ایــن طـرف، خیــل رُسُـــل دنبـــال او

    آن طــرف، احمـــــد به استـقـبــــال او

     

    ظــاهــرا تشیـیـع یـک پـیـکـــر ولــــی

    بـاطـنــاً تشـیـیـع زهــــرا و عـلـــــــــی

     

    امشب ای مَه، مِهر وَرز و خوش بتاب

    تـا بـبـیـنـد پـیـش پــایـــش آفــتـــــــــاب

     

    ابـــرهــا گِـریـنــد بـر حـــال عــلــــــی

    مــی رود در خــاک، آمـــال عــلــــــی

     

    چـشـم، نــور از دسـت داده، پـا رمـــق

    اشـک، بر مهتـاب رویش، چون شفـق

     

    دل همه فریــاد و لــب، خاموش داشت

    مُــرده ای، تابــوت، روی دوش داشت

     

    آهِ ســرد و بـغـض پـنـهـــان در گــلــــو

    بـــود بــا آن عـــدّه، گـرم گفـت و گـــو

     

    آه آه؛ ای همـرهـــان، آهــستـــه تـــــــر

    مـی بَـریـد اســـــرار را، سـربستــه تـر

     

    ایــن تـــن آزرده، بـاشـــد جـــــان مــن

    جــــــان فـدایـــش، او شـده قربـان مـن

     

    همــــرهــان، ایـن لیـلـــه القدر من است

    من هـلال از داغ و، این بــدر من است

     

    اشــک مــن زیـن گــل، شــده گـلـفــام تر

    هـسـتـی ام را مـی بـَریـــد، آرام تـــــــــر

     

    وســعــتِ اشــکــم، به چشـم ابــر نیست

    چــاره ای غیـر از نمـاز صبـــــر نیست

     

    زیـن گـل من، بـاغ رضوان نَفحه داشت

    مصحف من بود و هجـده صفحه داشت

     

    مَرهـمـی خــــرج دل چــاکــــــم کـنـیـــد

    هـمـرهــان، هـمــراهِ او خـــاکـــم کـنـیــد

     

    روایت شده: هنگامی که حضرت علی بن ابی طالب جنازه مبارک فاطمه علیها السّلام را نزدیک قبر آورد، دستی از قبر بیرون آمد و آن جنازه را برگرفت و بازگشت.


روضه اربعین حسینی

از سوی‌کوفه و شام برگشته زینب

پی عرض سلام برگشته زینب

اربعین آمد و برگشته زینب
وَ چه با احترام برگشته زینب
 
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
 
کجایی اُم البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
 
*خوشبحال اونایی که الان کربلا تو دهلیزِ حرم کنارِ قتلگاه میگن: غریبِ مادر حسین... تو هم بگو: حسین جان! اگه من از قافله ی کربلایی ها جاموندم، اما پیراهن عزا پوشیدم اومدم تو مجلسِ عزای شما نشستم، اینجا میگم: غریبِ مادر حسین... اما حسین گفتنِ ما کجا و حسین گفتنِ حضرتِ زینب سلام الله علیها کجا...کاروان اُسرا نزدیکی های کربلا که رسید، یه وقت صدای حضرت زینب سلام الله علیها بلند شد: یا امامِ سجاد! عزیزِ برادرم! بوی برادرم داره میآد، بوی حسینم داره میآد، میگن: مثل برگِ خزان از ناقه ها این زن و بچه ها روی زمین ریختن، یکی به سینه میزنه: علیِ اکبرم! داداشم بلند شو، یکی ناله میزنه: قاسمم! بلند شو... هر کدوم یه جوری روضه میخونن، یه وقت دیدن یه خانومی هم داره لالایی میخونه:...*
 
ای کودکِ بی شیرِ من، اصغرم لای لای
طفلِ نخورده شیرِ من، اصغرم لای لای
-----------------------------------------------------------------
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
 
 بیا برگرد خیمه ای علمدارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
 
سقای دشتِ کربلا، اباالفضل، اباالفضل، اباالفضل
دستش شده از تن جدا، اباالفضل، اباالفضل، اباالفضل
 
*بشیر اومد توی مدینه، برای اُم البنین شرح میده از کربلا، خانوم جان! یکی یکی بچه هات رو کشتن، اُم البنین فرمود: از حسینم چه خبر؟ خانوم جان! عباست رو هر دوتا دستاش رو جدا کردن، خانوم جان! مشک رو به دندون گرفت... باز اُم البنین صدا زد: از حسینم چه خبر؟ گفتک خانوم جان! امید عباست رو نا امید کردن، تا تیر رو به مشک زدن، امید عباس هم نا امید شد، عباست رو هم کشتن ، خم به اَبرو نیاورد گفت: بشیر! عباسم ، پسرهام همه فدایِ عزیزِ زهرا .. از حسین چه خبر؟!.. یه وقت بشیر صدا زد خانم حسین رو هم کشتن .. اینقده گریه کرد از حال رفت

این وبگاه به یاد عارف بالله، ولایتمدار واقعی، بزرگ مرد تاریخ تشیع و انقلاب ایران، علامه ذوالفنون، بحر العلوم النجوم، فلاسفه، عرفان، ریاضیات، فقه و اصول، استاد دلسوز و مهربان، فردوسی زمان معاصر و انسانی مردمی و خاکی حضرت آیت الله العظمی علامه شیخ حسن حسن زاده آملی (رحمت الله علیه) بنا گردیده است.
نثار روح مطهر و قدسیه عالم ربانی الفاتحه مع الصلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ❤️🌹
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan